آقا پوریا دلربای ماآقا پوریا دلربای ما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

آقا پوریا ღ جوانـــمرد کوچــــک

تولد یک سالگیت مبارک ای پسرقشنگم

عزیزم منت بر سر تقویم گذاشتی و تابستان را خجالت زده کردی و تیر را سر افراز کردی و عدد ۲۰ را برای من خوش یمن کردی عزیز دلم تولدت مبارک *اینــم کادوی مامانم و بابا اکبر * *اینم دوچرخه ، کادوی مامان جون و آقاجون* *اینم کادوی مادرجون و آقاجون * ...
20 تير 1393

پوریا خان یک ساله می شود

یک ماهگی تپل مپل دوماهگی قند عسل سه ماهگی جوجه کوچولو چهار ماهگی فسقلی پنج ماهگی گل خندان شش ماهگی ناز نازی هفت ماهگی شازده پسر هشت ماهگی پوریا جون  نه ماهگی آقا پوریا ده ماهگی شیطون بلا یازده ماهگی جوانمرد کوچک پوریا خان یک ساله می شود ...
20 تير 1393

یک روز به یادماندنی

پوریا جونم در دوردستها که خدامیان چشمهایت خانه کرده بود من بیقرار منتظر آمدنت بودم و توکه انگار دل نمی کندی از لبهای فرشتگان طنین آوازتوبود که انگارگوشهایم جزتو نمیشنید ... خداوند تورا به من هدیه داد و من همیشه دلشوره دارم از اینکه شاید آنچه میپنداشتم نباشم                     نفس هایت که به گونه هایم ساییده می شود انگار آرامش بهشت را به چشمهایم میفرستی . دستهایت که می چرخد ومیان دستهایم پنهان می شود... خنده هایت که شوق زندگی را در من دوچندان می کند وعاشق چشمهایت که عمق نگاهم را می کاود و من همیشه تو راکم داشته ام . از د...
20 تير 1393

اعلام تولد پوریا

چه لطیف است حس آغازی دوباره و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن و چه اندازه شیرین است امروز روز میلاد روز تو روزی که تو آغاز شدی تولدت مبارک * اعلام تولدم در سایت نی نی وبلاگ * *خبر یکساله شدنم بالای سربرگ وبلاگم * *خبر تولدم در سایت برنامه  تلویزیونی هدهد* ...
20 تير 1393

ღ مادرانه ღ

من فرشته ای دارم که روشنایی در دستانش و نور در چشمانش بود و برای من امید آورد من فرشته ای دارم که در میان این دنیای لایتناهی جایی که فقط من بودم و یکتا خدایم و رویای تو در شبی زیبا،که ماه نورافشانی میکرد و زمین را جلا می داد با آن پرتوهای ماه زاده شدی و من فرشته ای را دیدم که دست در دستان من و چشم در چشمان من قدم به این دنیا نهاد ...
20 تير 1393

دومین آرایشگاه آقا پوریا

*اینم منم قبل از رفتن به آرایشگـــــــــاه * *اینجا از همه جا بی خبر نشسته بودم و به  اطرافم نگاه میکردم * * اینجا آرایشگاه را گذاشته بودم زیر صدا * *اینم منم ماه داماد ماشالله هم یادتون نره * *توپ و بادکنک جایزه ای بود که بهم دادند * 1393.4.12 ...
13 تير 1393

تولد یک سالگی پوریا جون(قمری)

پسرم آرام آرام قد می کشد ومن در سایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم او می رقصد ومن آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه میکنم او می خندد و من از شوق حضورش اشک میریزم او آرام در آغوشم آرام  می گیرد و من تا صبح از آرامشش آرام می شوم او پرواز میکند و من شادمانه آنقدر می نگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند او بازی میکند کودکـــــــــــــانه می پرد       حرف می زند به زبانی که کسی جز من نمی فهمدش و طبیعت راحس میکندخدا را می بوید ! ومن ک...
12 تير 1393

دومین ماه رمضون پوریا جون

امسال دومین ماه رمضونی است که من سپری میکنم سال گذشته من روز دوم ماه رمضون قدم به این دنیا گذاشتم و ماه رمضون را در کنار مامان و بابایی تجربه کردم *اینم منم سر سفره اولین افطار * *اینجا هم به زور چشمام باز میشه آخه به محض دیدن سفره سحر بیدار شدم * ...
8 تير 1393